مشورت برای تسخیر ایران ...
مشورت برای تسخیر ایران ...
معروف است که اسکندر قبل از هر اقدام مهمی ، با مشاوران زیرکی که داشت ، حتما مشورت میکرد. وقتی به سرش زد که به امپراتوری ایران باستان حمله کرده وَ آنرا تصرف کند ، نظر تک تک ِ این مشاوران را پرسید.
اولی گفت: کتابهایشان را بسوزان و بزرگان و اندیشمندان-شان را به تیغ بسپار.
دومین مشاور گفت : این کارها ضرورتی ندارد ؛ احمق-ترین مردم آن سرزمین را بهمقام وُ منصب-های بزرگ بگمار وَ خردمندترین آنها وَ اهل اندیشه وُ تدبیرشان را به ناچیزترین وَ کم اهمیت-ترین مشاغل ، منصوب کن. این صاحب-منصبان احمق نه تنها فکر شورش وَ آزادی وطن به سرشان نمیزند ، بلکه با مَدح وُ ثنای دائمی خود ، نادان-های دیگر وَ عوام الناس را هم با تو همراه وُ همدل میکنند. خردمندان وُ اندیشمندان آنها بعد از مدتی به سبب نا-امیدی یا بی-تفاوت وُ گنگ میشوند ، یا اینکه نهایتا هر روز از شهری به شهری دیگر پناه می-برند ؛ عاقبت هم در یأس وُ انزوا عُمرشان به سر آمده وَ می-میرند.
اسکندر ، نهایتا راهکارهای دومین مشاورش را بهتر از همه دید وَ بعد ، عزمش را برای تسخیر ایران جزم کرد.
«اقتباس از داستان دوستان»
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی